دست نیافتنی

هر چه دست نیافتنی تر دوست داشتنی تر

دست نیافتنی

هر چه دست نیافتنی تر دوست داشتنی تر

از گذشته...

بازم سلام میگم.

امروز میخوام یکم از گذشته بگم که بدونه من خیلی ساده نرسیدم به اینجا که بتونم فقط باهاش چت کنم.

برای اینکه بتونی به کسی که میخوای برسی باید حداقل تحصیلات داشته باشی.
این شاید برای خودم هم خوب بود و خودم این رو میخواستم واسه رسیدن به اهدافم.
من توی زندگیم هدفهای زیادی دارم که بعضی از اونا به هم مربوط میشن مثل این قضیه که اکثر اهدافم به اون مربوط میشن.
بعد از تحصیلم دنبال راهی بودم واسه پیدا کردنش.
اوایل گفتن رفته دانشگاه زابل. بعد شنیدم رفته تربیت معلم بندر. چند تا شماره موبایل گیر آوردم ولی همشون خاموش بودن. تا اینکه توی یک فرم تمام مشخصاتش رو پیدا کردم. اون فرم مربوط میشد به سهام عدالت فرهنگیان. با اون اطلاعات نمیشد کاری کرد و فقط شماره موبایل پدرش رو میشد استفاده کرد + شماره خونه. پیش خودم فکر کردم که من با مزاحم ها فرق دارم و نباید مزاحم اون بشم. چند باری خواستم زنگ بزنم به خونشون و حتی فهمیده بودم که توی ساعت های ۸ صبح و ۲ ظهر کسی خونه نیست و بهترین موقعیت واسه تماسه. ولی زشت بود مزاحم بشم. از این ماجرا گذشت و اطلاعات رو توی موبایلم ذخیره کردم. فهمیده بودم که چت میکنه. این خودش نقطه شروع بود و ارتباط اینترنتی مزاحمتی نداره تقریباً و میتونم راحت باهاش صحبت کنم. از اون روز گشت و گذار من توی اینترنت شروع شد. و لیست تمام کسانی که میشد حدس بزنی که ای دی اونو دارن رو هک کردم. چیزی در حدود ۱۰ ای دی مشکوک پیدا کردم که شروع کردم به چت کردن باهاشون. البته این ۱۰ ای دی توی برهه های زمانی متفاوت و الان ۸ ماه از اون قضیه میگذره و من الان یک هفتست که ای دی رو پیدا کردم. خب داشتم میگفتم که من همه اون تیرها رو اشتباه زدم و هیچکدوم اون کسی که من میخواستم نبودن. تا اینکه شماره موبایلش رو پیدا کردم و بهش زنگ زدم. بازم نشد صحبت کنم. گفتم اشتباه گرفتم چه میدونم آقای عبدالرحمن و بعدشم یک اس ام اس دادم که شما مطمئن هستید که من اشتباه گرفتم که هیچ جوابی نیومد.
بازم زمان گذشت و گذشت تا اینکه فهمیدم دانشگاه قبول شده و نرفته. خیلی خوشحال شدم که هنوز توی جاسک از اون روز بود که با موتور هر وقت بیکار میشدم میرفتم اطراف خونشون و چند باری دیدمش که اون لحظات احساس عجیبی داشتم که خیلی کم این اتفاقات میوفتاد اخه کم میاد بیرون. الان یک هفتست که گفته دیگه آنلاین نمیشه. میدونم که شاید یک ماهی دیگه خبری از اون نباشه ولی اگه خوند بدونه که من به فکرشم هر لحظه و لحظه ای که به فکر من باشه بهترین لحظات منه. سرتون رو بدرد آوردم ولی واسم دعا کنید که کاردانی به کارشناسی توی دانشگاه اون قبول بشم. شاید این باعث بشه بهش نزدیکتر بشم. تا بعد و مطلب بهتر یا حق خدا نگهدار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد